1/28/2017

روزمره

1_ پشت در اتاق پذیرایی، یک لباس پف پفي سفید آویزان است. بعد از بارها اندازه گیری و به روز رسانی اطلاعات خیاط چینی-آلمانی از اندازه کمر و دور سينه، کماکان داخلش گم شدم وقتی پوشيدمش. شاید هم دلیلش این بود که به پوشیدن پف عادت نداشتم و فارغ از ابعاد، در هر حال فکر میکردم دارم در رودخانه ای از پارچه و تور شنا میکنم. چون توی عکس ها که همه چیز به نظر ساده و عادی است.  
2- روزی رسید که لازم شود به آشپزهای موبور، دستور پخت باقالی پلو و مرصع پلو بفرستم و یک ظرف غذای نمونه هم بپزم جهت بک آپ که یکهو جلوی مهمان ها برنج شفته چینی نگذارند.
3- شبها اکثرا دلدرد میگیرم. مدتهاست هم که خوب نميخوابم. به برآمدگی کوچک شکمم دست می کشم و هر چیزی به ذهنم برسد به زمزمه میخوانم. بعد میشود لااقل برای ساعتی خوابید.
4- یک رفیق هنرمندی دارم (نمیدانم به دوستی که تازه چند ماه است می شناسمش ولی از همه زندگی اش برایم حرف زده میشود گفت رفیق یا هنوز زود است؟) که مرخصی گرفته و دارد تک تک وسایل یک سفره عقد ایرانی را با دست میسازد. عشقی و دلی و مرامي به پیشنهاد خودش. فارغ التحصیل رشته صنایع دستی است. اینجور که معلوم است، رشته اش را خیلی دوست داشته چون کارهایی بلد است که در دانشگاه یاد نمی‌دهند. سفره های عقد در ایران را یا میخرند یا کرایه میکنند. کاسه نبات و شمع و نان و ظروف دستساز آجیل را من که جایی ندیده بودم هیچوقت.
5- صبح که بیدار شدم، آفتاب زمستانی پهن بود. دیدم روی میز آشپزخانه، برایم یک پاتیل شیرموز تازه که بدون ثعلب و افزودنی، مثل آدامس کش می آمد حاضر است. دو لیوان شیشه اي هم منتظر آب پرتقال دست افشار. احوال آرام روز شنبه.
6- سنجابها درخت بی برگ را دوست ندارند. اما همین حوالی هستند. بهار برسد، دوباره به لانه باز می گردند.

4 comments:

Unknown said...

:* :* :*

S* said...

چقدر بوس. تا اینجا صداش اومد :)

Unknown said...

با اینکه ندیدمت و بجز وبلاگت شناختی ازت ندارم اما خیلی زیاد دوستت دارم:* من از سال 86 وبلاگخونی رو
شروع کردم
بعدشم که تو رو پیدا کردم همیشه میخوندمت...
یکی دوبارم بیشتر کامنت نذاشتم:ی
اما نی نی جانت باعث شد به حرف بیام
عزیزم:*
احساس میکنم خاله شم :)

S* said...

چند وقت پیش به یک رفیقی نوشته بودم مادرم همیشه از دوران جوانی و بارداری اش بیشترین حرفی که با من میزنه مربوط به دوستانشه. درسته که الان زندگی ما دیجیتال شده ولی خب دوستی ذاتش تغییر نکرده. من هم قصه های خوبی خواهم داشت که بعدها تعریفش کنم